در این صوت می شنویم:
انتظاری که جمهوری اسلامی و مردم و سپاه از برادرهای پاسدار دارند که شغل این برادرها هم پاسداری از اسلام است و چقدر هم این پاسداری اسلام عظمت دارد که امام می گویند ای کاش که من یک پاسدار بودم، ما به این اهمیت پی ببریم. و بدانید که این شغلی که هم برادرهای بسیج و سپاه یک نیروی یک ید واحد هستند، هر دو تا از متن و بطن انقلاب هستند و برادری شاید حالا بنا به انحای مختلف، بنا به درس، محصل بودنش و در بسیج هم و همه ما سپاه امام زمان (عج) هستیم، می گوید که این شغل انبیاء است، این پاسداری شغل انبیاء است و ما به این شغل و به این پاسداری اهمیت بدهیم.
درباره شهید
روز جمعه ماه محرم سال ۱۳۳۶ در یکی از محله های مستضعف نشین اصفهان به نام کوی کلم خانواده با ایمان خرازی مفتخر به قدوم سربازی از عاشقان اباعبدالله (ع) شد. حسین در دوران فراگیری دانش کلاسیک لحظه ای از آموزش مسائل دینی غافل نبود و در آغاز دوران نوجوانی گرایش زیادی به مطالعه خبرها و کتابهای اسلامی و انقلابی داشت و به تدریج با امور سیاسی نیز آشنا شد.
در سال ۱۳۵۵ پس از دریافت دیپلم طبیعی، برای خدمت سربازی به مشهد اعزام شد. او ضمن گذراندن دوران خدمت، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید. از همان روزهای اول انقلاب در کمیته دفاع شهری مسئولیت پذیرفت و برای مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگ های کردستان قامت به لباس پاسداری آراست و لحظه ای آرام نگرفت. یک سال صادقانه در این مناطق خدمت کرد و مأموریت های محوله او را راهی گنبد کرد. سال ۱۳۵۸ تا لحظه آخر حضورش در صحنه مبارزه، مرخصی کاملش هنگام زیارت
خانه خدا بود.
در طول مدت حضورش در جبهه ۳۰ ترکش میهمان پیکر او شد و در
عملیات خیبر دست راستش را به خدا هدیه کرد. اما با آنکه یک دست نداشت برای تأمین و تدارکات رزمندگان در خط مقدم تلاش فراوان می کرد. در
عملیات کربلای ۵ زمانی که در اوج آتش توپ
خانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شد، حاج حسین خود پیگیر این امر شد و انفجار خمپاره ای این سردار بزرگ را در روز جمعه ۱۳۶۸/۱۲/۸ به سربازان شهید لشگر امام حسین (ع) پیوند داد و روح عاشورایی او، زائر کربلا گشت و بنا به سفارش خودش در قطعه
شهدا و در میان یاران بسیجی اش مهمان خاک شد.